گزارش مصور از باغ موزه قصر

گزارش مصوری از بازدیدم از باغ موزه قصر رو  که قولش رو داده بودم، در دنباله نوشته ببینید:

ادامه نوشته

هندوانه های خاردار

از هر فرصتی برای خوش بودن باید استفاده کرد، یلدا هم یکی از این فرصت هاست، ازش خوب بهره ببرید.


تهران/ خیابان ولی عصر          عکاس : بی ربط 


«یلدا»، یادگار سال 90 است و «سلام خورشید» یادداشتی به جا مانده از سال 91.

اندر نکوهش دروغ گویی


یادتون هست که گفتم شروع کردم به خوندن کتاب «خروج اضطراری»؛ اما متأسفانه هنوز تموم نشده. تازه رسیدم به صفحه 81. چرا؟ چون هنوز چند صفحه‌ای بیشتر نخونده بودم که یهو به پیشنهاد یه دوست، ناچار شدم کتاب دیگه‌ای رو بخونم: «چهار میثاق، کتاب خرد سرخپوستان تولتک» نوشته «دون میگوئل روئیز» برگردان «دل‌آرا قهرمان» انتشارات «ذهن آویز». کتاب چهار میثاق رو تموم کردم و دوباره برگشتم به خوندن ادامه خروج اضطراری. از کتاب چهار میثاق هم خوشم نیومد.

* * *

خلاصه ای از دو سه صفحه (صفحات 78 تا 81) متن کتاب خروج اضطراری رو در دنباله نوشته مطالعه بفرمایید، جالبه، خاطره‌ای است واقعی از کودکی نویسنده کتاب، اینیاتسیو سیلونه.


ادامه نوشته

زرنگی


زرنگی یک فرهنگ است.

زرنگی، قدیم‌ترها به این معنی بود که بدون تعرض به حقوق دیگران و بدون انجام عمل خلاف قانون، کسی بتواند مشکلی را حل کند، رنج و زحمتی را کم کند، هزینه کمتری بپردازد یا از مزایا و منافع بیشتری برخوردار گردد.

اما این روزها انگار معنای زرنگی عوض شده، آدم‌های زرنگ سعی می‌کنند مشکلات‌شان را حل کنند، از رنج و زحمت و هزینه‌های‌شان بکاهند، از مزایا و منافع بیشتری برخوردار شوند؛ اما به هیچ محدوده و چارچوبی هم پایبند نیستند؛ تعرض به حقوق دیگران و دور زدن قانون هم شده یک جور زرنگی.

زرنگی در همه جای دنیا هست. آدم‌ها شاید حق داشته باشند از همه ظرفیت‌های ممکن برای دست‌یابی به اهداف‌شان استفاده کنند. مثلن لابی کردن یک جور زرنگی است که در عرف همه جای دنیا کم و بیش پذیرفته شده است.

اما متأسفانه گاهی آدم‌های زرنگ یادشان می‌رود تعرض به حقوق دیگران، در وهله اول اسمش ظلم است نه زرنگی؛ حواس‌شان نیست که خلف وعده کردن، خیانت در امانت، کلاهبرداری و ... اسم خودشان را دارند و با برچسب زرنگی ماهیت‌شان عوض نمی‌شود.


اعلام وضعیت


این روزها سوژه برای نوشتن زیاد است و مجال و حوصله نوشتن کم؛ البته سعی می کنم عناوین مورد نظر رو یه جایی یادداشت کنم تا بعدن اگه سوژه های مورد نظر سوخت نشده باشه براتون بنویسم.

دیروز رفتم باغ موزه قصر جالب بود؛ بعدن اگه مجال شد یه گزارش تصویری در این خصوص تقدیم خواهد شد.

هوا خوبه؛ پنجشنبه هفته پیش هم رفتم برف بازی دارآباد؛ امیدوارم این هفته هم بتونم برم.

تنش های محیط کار به طرز احمقانه ای زیاد شده.



رابطه گوش و لپ


مدیر محترم پروژه اخیرن استعداد ویژه ای رو در این جانب کشف کردن، اونم نوشتن نامه های تند و تیز یا به قول خودش دندون شکنه. قضیه از این قراره که پیمانکار محترم در هفته یکی دو تا نامه ادعایی (Claim) می نویسه و این نامه ها به من ارجاع می شه تا در کمال ادب و احترام ادعای مذکور رو بررسی و در اکثر موارد رد کنم. 

این قصه توی سه ماه اخیر ادامه داشت تا این که مدیر عامل پیمانکار که مردی حدودن 50 ساله و محترم هست، از این نامه نگاری ها حوصله اش سر رفت و به امید این که بتونه از نمد این ادعاها کلاهی برای خودش فراهم کنه، درخواست جلسه کرد.

جلسه برگزار شد و کمی بعد از شروع جلسه جنگ مغلوبه شد و به جای این که پیمانکار بتونه از طریق ادعاهای اقامه شده پولی کاسب بشه؛ این مدیر محترم پروژه بود که تونست همه ادعاها رو رد کنه و پیمانکار رو در جایگاه بدهکار قرار بده؛ ... لحظه ای که مدیر پیمانکار احساس کرد که دیگه کاملن خلع سلاح شده و از موضع تهاجمی در موضع دفاعی قرار گرفته، یه مرتبه گفت: «خُب آقای مهندس اگه دو دفعه گوش مون رو می کشید، یه دفعه هم لپ مون رو بکشید»

... و منظورش این بود که اگه دو بار تنبیه مون می کنید، یه بار هم تشویق مون کنید.


لطفاً خاردار باشید!


مدیر محترم پروژه می‌فرمایند: «آدم باید گاهی هم اعتراض کنه، گاهی هم احقاق حق کنه، گاهی هم در مقابل حرف زور واکنش نشون بده، ... اگه در مقابل همه چیز سکوت کنی و با آرامش برخورد کنی و متانت از خودت نشون بدی که می‌شی گل بدون خار. سر دو روزه می چیننت!»



اولین برف 92 روی پیشانی تهران

امروز برف زورش به تهران نرسید؛ اما کوه های اطراف رو سفیدپوش کرد. امروز صبح به اتفاق یه دوست رفتیم دارآباد. به امید برف نبودیم؛ اما از دیدنش خوشحال شدیم.






پختگی


اگه کسی زندگی موفقی داشته و داره، اگه کسی توی زندگی با مشکلات زیادی مواجه شده و اونا رو از پیش پاش برداشته، اگه کسی زیاد سفر کرده، اگه کسی زیاد کتاب خونده، اگه کسی با فرهنگ ها و آدمای زیادی آشناست، ... ممکنه آدم پخته ای باشه؛ ولی هر آدم پخته ای لزومن مشاور خوبی نیست.


خروج اضطراری



اولین آشنایی من با اینیاتسیو سیلونه بر‌می‌گرده به خوندن کتاب «مکتب دیکتاتورها» احتمالن در سال 72.

حدود یک ماه پیش که برای خرید کتاب رفته بودم، کتاب «بشر چیست؟» مارک تواین و «خروج اضطراری» اینیاتسیو سیلونه، به ترجمه مهدی سحابی از نشر ماهی را با هم خریدم. بیشتر از دو هفته است که کتاب «بشر چیست؟» را تمام کردم و از امروز شروع کردم به خواندن «خروج اضطراری».

پشت جلد کتاب آمده است: «خروج اضطراری، در واقع دو کتاب در یک کتاب است. کتاب اول مجموعه چندتایی از زیباترین داستان‌های کوتاهی است که از سیلونه، نویسنده بزرگ نان و شراب و دانه زیر برف می‌شناسیم. کتاب دوم، یعنی فصل بلندی که نام خود را به کل کتاب داده، شرح کشمکش‌های تاریخی حزب‌های کمونیست و نهادهای نظام مقتدر روسیه شوروی در دوران پرالتهاب حکومت استالین است، رویدادهایی که سیلونه به عنوان یکی از سران بزرگ‌ترین حزب مارکسیستی اروپای غربی خود از نزدیک شاهد آن بوده است. این فصل که ترکیبی از خاطرات فردی، خاطرات سیاسی و تأملاتی درباره‌ی قدرت است، یکی از مهم‌ترین اسناد مربوط به دورانی است که درباره‌ی آن نوشته شده است.»