تفاوت قدرت‌طلبی و دیکتاتوری

به باور من قدرت‌طلبی با دیکتاتوری متفاوته؛ قدرت طلبی یعنی علاقه به قدرت، یعنی تلاش برای کسب سهم بیشتری از قدرت (کسب اختیار یا صلاحیت دستور دادن یا اعمال نفوذ بر دیگران) با رعایت قوانین، مقررات و چارچوب‌های اخلاقی و انسانی. در حالی که دیکتاتوری یعنی تلاش برای کسب تمامی قدرت بدون داشتن یا به دست آوردن صلاحیت‌های لازم و بدون رعایت قوانین و مقررات و در نظر گرفتن چارچوب‌های انسانی و اخلاقی و حقوق دیگران.

ظاهر عمل کسی که قدرت‌طلبه با کسی که دیکتاتوره، شبیه به هم هست؛ یعنی هر دو برای به دست آوردن قدرت تلاش می‌کنن. اما از دو جنبه با هم فرق  می‌کنن: 1- فرد قدرت طلب به کسب سهم بیشتری از قدرت راضیه و سقف معینی رو برای خواسته‌هاش قائله در حالی که فرد دیکتاتور برای عطش قدرت طلبی‌اش حد و مرزی قائل نیست و 2- فرد قدرت‌طلب برای به دست آوردن قدرت به قواعد بازی کسب قدرت پایبنده و در یک چارچوبی رفتار می‌کنه و به قوانین و مقرارت نوشته شده و چارچوب‌های اخلاقی و انسانی نانوشته پایبنده در حالی که برای فرد دیکتاتور، دست یابی به قدرت اصله و برای این هدف، هر روشی رو جایز و پذیرفته شده می‌دونه.



خواب بعد از ظهر

این روزا با آهنگ «خواب بعد از ظهر» محسن چاوشی حال می کنم:


خواب بعد از ظهر
An afternoon nap

عمر زندگی کوتاست مثل شعله کبریت 
عمر هر چی غیراز عشق مثل عمر کوتاهه


همسفر  شدن مثل دربدر شدن خوبه
پس قدم بزن با من بین راه وبیراهه
من که قلب کوچیکم بی توکاسه خونه


منکه کاسه چشمم جز تواز کسی پر نیست
دوست داشتن یا عشق؟ دوست دارم با عشق 


عشق من به دوست داشتن قابل تصور نیست 


عشق چند قدم راهه از اتاق تا ایوون
عشق دستته، وقتی میز شامو می چینه
مثل خواب بعدازظهر، تلخه اما می چسبه 
مثل چای بعد از خواب، تلخه اما شیرینه
من که قلب کوچیکم، بی توکاسه خونه
منکه کاسه چشمم، جز تواز کسی پر نیست


دوست داشتن یا عشق دوست دارم با عشق 

عشق من به دوست داشتن، قابل تصور نیست 


از پرنده تا لونه، از کویر تا بارون
از اتاق تا ایوون، عشق بهترین راهه 


اسمون تویی، وقتی ماه داره می خنده
عشق من! ببین! امشب آسمون چقدر ماهه


شما هم اگه دوست داشتین از اینجا دانلودش کنید و لذت ببرید.


استعداد دیکتاتور شدن


اگه باور دارید که «قدرت بی‌قید و شرط خوب نیست و هیچ کس نباید از چنین اختیاراتی بدون نظارت قانونی بهره‌مند باشه» اما براش یه استثنا قائل می‌شید و می‌گید «مگر این که کسی که قراره قدرت بی‌قید و شرط داشته باشه باید دارای شرایط فلان و بهمان باشه» و اون شرایط رو طوری تعریف می‌کنید که با مشخصات خودتون مطابقت داشته باشه؛ شما یک دیکتاتور بالفطره هستید، مطمئن باشید.

و البته واضح و مبرهن است که یک دیکتاتور بالفطره در صورتی که شرایط محیطی براش مناسب باشه به یه دیکتاتور واقعی تبدیل خواهد شد.

در کمال تعجب، خیلی از ما، استعدادهای نهفته زیادی داریم. لازم نیست حتمن مقام و منسبی داشته باشیم تا استعدادهامون شکوفا بشه. حتا یه مدیر کارخونه، یه رئیس کارگاه، یه مدیر ساختمون، یا حتا یه سرپرست خانواده هم ممکنه به این بلای بزرگ دچار بشه. مواظب خودتون باشید.


گفت و گویی در باب اخلاق گفتن


گفت: چه حرف‌هایی رو نباید گفت؟

گفتم: حرف‌هایی که بی‌فایده باشه.

گفت: اما گاهی حتا حرف‌های بی‌فایده رو هم باید گفت؛ برای ثبت در تاریخ، شاید یه حرفی امروز بی‌فایده باشه؛ ولی بعدن به درد بخوره.

گفتم: حرف‌هایی که باعث رنجش کسی بشه.

گفت: اما گاهی حتا حرف‌هایی که باعث رنجش می‌شه رو هم باید گفت؛ چون ممکنه کسی برنجه؛ ولی از یه بلای بزرگ‌ در امان بمونه.

گفتم: دروغ.

گفت: اما گاهی «دروغی مصلحت‌آمیز به از راستی فتنه انگیز»

گفتم: غیبت.

گفت: اما گاهی باید عیب یه نفر رو گفت؛ اگه باعث بشه یه نفر یا یه گروه، از بلایی که قراره اون آدم سرشون بیاره، نجات پیدا کنن.

گفتم: اون حرف‌هایی که از درست بودنش مطمئن نیستیم.

گفت: اما خیلی از مسائل زندگی بر اساس حدس و گمان و مفروضاته.

دیگه حوصله‌ام سر رفتم؛ گفتم: پس چی؟

گفت: «هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو»؛ اما یادت باشه که واسه چی اون حرف رو گفتی؟ واسه فایده رسوندن یا واسه ثبت در تاریخ؛ برای نفی یا انکار واقعیت یا برای مصلحت؛ به خاطر ضایع کردن کسی یا برای نجات کسی؛ به دلیل بلوف زدن و ادعای الکی یا صرفن برای بیان یه حدس، یه فرضیه یا یه برآورد. وقتی بدونی واسه چی اون حرف رو گفتی، تکلیفت با خودت روشن می‌شه؛ می‌فهمی که از نظر خودت اخلاق یعنی چی و تا کجا بهش پایبندی.

* * *

مهم اینه که آدم تکلیفش با خودش روشن باشه؛ راستی شما با خودتون چند چندین؟


وقتی نیچه گریست

رمان آموزشی «وقتی نیچه گریست»، نوشته اروین یالوم، ترجمه سپیده حبیب، نشر قطره، رو طی دو سه هفته گذشته خوندم. به نظرم خیلی مفید بود. شاید برای همه کسانی که دغدغده معنای زندگی رو دارن، خوندنی باشه و بتونه بهشون کمک کنه.

«و طمع به زمان همیشگی است. زمان می‌بلعد و می‌بلعد و چیزی باقی نمی‌گذارد. چه سهمناک است شنیدن این جمله که تو زندگی‌ای را زیسته‌ای که برایت مقدر شده بوده است! و چه سهمناک است رو به رو شدن با مرگ، وقتی هیچ گاه آزادی‌ات را، با همه مخاطره‌هایی که داشته، طلب نکرده‌ای!» (صفحه 366)

کتاب متن روان و داستان گیرایی داره، خوب ترجمه شده، بحث‌های فلسفی و روانشناسی‌اش آدم رو درگیر می‌کنه و به فکر فرو می‌بره، ضمن این که در کل امیدبخشه.