گزارش یک مرگ

«گزارش یک مرگ» اثر گابریل گارسیا مارکز رو خوندم. داستان، تشریح وقایع مربوط به کمتر از بیست و چهار ساعتی است که منجر به قتل دلخراش فردی در یک روستا و در مقابل چشم همه اهالی میشه؛ شاید داستان به لحاظ تکنیک‌های داستان‌نویسی کار قابل تحسینی باشه؛ اما من از خوندنش لذت نبردم.

خود دگرگون شونده ما


دیروز به یمن دریافت یه فیلترشکن از دوستان، موفق شدم یه سری به فیس بوک بزنم و از فیوضات اون بهره‌مند بشم. یکی از پست‌هایی که برام چشم‌گیر و تأمل برانگیز بود، یادداشتی بود به نقل از «شل سیلورستاین» (البته این که این نقل قول درست باشه یا نه رو مطمئن نیستم)؛ به هر حال مطلب نقل قول شده به شرح زیر بود:

 

لطفاً دوستم نداشته باش

براي اين که دوستم داشته باشی

هر کاری بگويی می‌کنم

قيافه‌ام را عوض می‌کنم

همان شکلی می‌شوم که تو می‌خواهی

اخلاقم را عوض می‌کنم

همان طوري مي شوم که تو می‌خواهی

حتي صدايم را عوض می‌کنم

همان حرفهايي را مي زنم که تو می‌خواهی

اصلاً اسمم را هم عوض می‌کنم

هر اسمی که می‌خواهی روی من بگذار

خب حالا دوستم داری؟

نه ، صبر کن

لطفاً دوستم نداشته باش

چون حالا آن قدر عوض شده‌ام که حتا حال خودم هم از خودم به هم می‌خورد

 

* * *

به نظرم این یادداشت تناقض ذاتی داره. این یادداشت بر دو فرض استوار شده، یکی این که ما یک «خود» مستقل داریم که از اجزایی تشکیل شده مثل قیافه و اخلاق و صدا و اسم که با تغییر اونها تغییر می‌کنه و با ذات اولیه خودش قابل مقایسه است.

فرض دوم این که هر چی ما از ذات خودمون دور بشیم جنبه منفی داره و اگه بتونیم ذات خودمون رو حفظ کنیم باارزشه.

اما به نظر من، ما «خود» مستقلی نداریم؛ «خود» ما – چه بخوایم و چه نخوایم - در حال تغییره و این تغییرات بنا به مقایسه با یه مرجع بیرونی قابل ارزشگذاری هست و این گزاره که «من تغییر کردم، پس بد یا خوب شدم» بی‌معنیه.

چه دیگران ما رو دوست داشته باشن، چه نسبت به ما بی‌تفاوت باشن و چه با ما دشمنی بورزن، در هر صورت این عشق، بی‌تفاوتی یا تنفر روی ما اثر می‌ذاره و ممکنه که از ما آدم بهتر یا بدتری بسازه. به نظر من، هر چقدر فرد خودساخته‌تر باشه بیشتر می‌تونه از دیگران تأثیر مثبت بگیره و از تأثیرات منفی‌شون در امان باشه.

پس لطفن من رو – همین طور که فعلن هستم - دوست داشته باش. هر چند، دوست داشتن تو، حتمن باعث تغییر هر دومون می‌شه؛ اما امیدوارم و بایستی هر دومون تلاش کنیم که این تغییرات مثبت، سازنده و در جهت رشد هر دومون باشه.

تشویش


ادامه نوشته

گلستان گردی 4

در راه برگشت؛ روستایی متروک در نزدیکی دامغان:



فراموشی

«فراموشی» تنها هدفیه که با «اراده» قابل دست یابی نیست. (بیربطیوس)

مهارت های پایه زندگی


چند روز پیش داشتیم با یه دوست از فرنگ برگشته، در مورد نقاط قوت و ضعف فرهنگی جامعه خودمون و جامعه غرب صحبت می‌کردیم؛ یکی از نکاتی که در خلال بحث به عنوان نقطه قوت جامعه ایران مطرح کرد و برام خیلی جالب بود، «احساس مسئولیت والدین در مورد تحصیل بچه‌ها‌شون» بود. می‌گفت توی کشورای غربی کمتر پدر و مادری ممکنه به رشته تحصیلی یا تأمین هزینه‌های دانشگاهی بچه‌هاش اهمیت بده، در حالی که توی 90 درصد از خانواده‌های ایرانی این موضوع خیلی شدیده.

البته بعدش هر دومون به این نتیجه رسیدیم که ای کاش پدر و مادرا همون قدر که به تحصیل (علم‌آموزی) بچه‌هاشون اهمیت می‌دن، یه خورده هم به فکر مهارت‌آموزی‌شون بودن. توی جامعه شهری‌مون یه بخشی از این مهارت‌آموزی‌ها مثل هنر و ورزش و زبان خارجی توی سال‌های جدید جدی گرفته شده؛ ولی کمتر پدر و مادری پیدا می‌شه که خرید کردن، غذا پختن، ظرف شستن، زاپاس عوض کردن ، دکمه دوختن یا چیزایی شبیه به اینا رو به بچه‌هاش (چه پسر و چه دختر) یاد بده. به نظر من، این قبیل مهارت‌ها، که من بهش می‌گم مهارت‌های پایه زندگی، می‌تونه تأثیر خیلی زیادی توی موفقیت فرد توی جامعه و احساس استقلال و اعتماد به نفسش داشته باشه.

نظر و تجربه شما چیه؟



گلستان گردی 3

و بالاخره کبودوال:





گلستان گردی 2

 شهر علی آباد کتول در مسیر آزادشهر به گرگان واقع شده و در سمت شمال شهر بعد از گذشتن از کنار سد علی آباد، به ورودی آبشار کبودوال می رسیم که 2000 تومن هزینه وردی اش هست. سرویس بهداشتی و یکی دو تا دکه و مغازه و شیر آب در پایین آبشار وجود داره و میشه اون جا چادر زد. حدود 400 تا پله تا پای آبشار وجود داره و نزدیک نیم ساعت تا چهل دقیقه پیاده روی داره؛ البته اگه مثل من بخواید هر سه قدم یه بار وایسید و عکس بگیرید بیشتر از دو ساعت طول می کشه.

در دنباله نوشته شاهد عکس هایی از مسیر رسیدن به آبشار کبودوال باشید.

ادامه نوشته

گلستان گردی


سفر بودم. جای همگی دوستان خالی. پنج روز و چهار شب.

مسیر رفت: تهران – سمنان – دامغان – شاهرود – جنگل اولنگ – چشمه گل (دالان بهشت) – رامیان - آزادشهر – علی‌آباد کتول - سد علی آباد کتول – آبشار کبود وال – گرگان

مسیر برگشت: گرگان - جلین – توسکستان – چهارباغ – شاهرود – دامغان – سمنان – تهران

عکس ها را در دنباله نوشته ببینید.

ادامه نوشته

بیگانه


طی سه چهار روز گذشته، «بیگانه» اثر «آلبر کامو» رو خوندم. خیلی از خوندنش لذت بردم. به نظرم خیلی عمیق و چند وجهی بود. به لحاظ فلسفی - مذهبی، اجتماعی و روانشناسی قابل تأمل بود. هر چند پایان تلخی داشت؛ اما به خوندنش می‌ارزید.

این کتاب توسط خشایار دیهیمی ترجمه شده و به وسیله نشر ماهی منتشر شده. حدس می‌زنم بخش‌های کوچیکی از داستان موقع ترجمه سانسور شده باشه.

آلبر کامو در پس گفتار، کتابش رو این طور توصیف می‌کنه:«بیگانه داستان مردی است که بی‌هیچ تظاهر قهرمانانه، حاضر است برای حقیقت جان دهد.»

هنوز ذهنم درگیرشه؛ شاید دوباره بخونمش.