با حدس قریب به یقین همه آدم بزرگا، خیلی وقتا، مخصوصاً وقتایی که مسائل متعدد از همه طرف رو سرشون آوار می‌شه، آرزو کردن و یا می‌کنن که ای کاش فیلم زندگی، دکمه درنگ (Pause) داشت، می‌شد حتا شده برای چند دقیقه، همه وقایع رو متوقف کرد، تمدد اعصاب کرد، دوباره برای تلاش آماده شد و بعد دوباره دکمه پخش (Play) رو زد و برگشت به جریان زندگی.

* * *

متأسفانه برای زندگی، دکمه درنگ پیش‌بینی نشده، اما من دیروز سعی کردم چنین تجربه‌ای رو برای خودم شبیه‌سازی کنم و البته از نتیجه‌اش هم راضی‌ام.

داستان از این قراره که دیروز (دوشنبه) رو بی‌خود و بی‌جهت مرخصی گرفتم و نشستم توی خونه. هیچ برنامه معینی هم برای گذروندن روزم پیش‌بینی نکردم و فقط اون کارایی رو کردم که در لحظه به ذهنم می‌رسید و دلم می‌خواست انجام بدم. از هر نوع تماسی که ممکن بود شائبه دردسر و مسئولیت داشته باشه دوری کردم. یه فیلم دیدم، اینترنت گردی کردم، قدم زدم، خوردم و خوابیدم. و واقعن موفق شدم که به هیچ چیزی فکر نکنم؛ نه خاطرات آزاردهنده پشت سر و نه مشکلات و مسئولیت‌های پیش‌رو.

با ارزش‌ترین بخش ماجرا همین بود که تونستم به هیچ چیزی فکر نکنم؛ البته خودمم نمی‌دونم چطوری این اتفاق افتاد.

البته واضح و مبرهن است در این چند ساعتی که من مشغول تمدد اعصاب بودم، زندگی برای دیگران در جریان بود؛ اما همین که متوجه شدم که عدم نقش‌آفرینی من در دنیا، به جایی بر نمی‌خوره، خودش خیلی با حال بود.

این تجربه خیلی برام ارزشمند بود؛ هر چند پیش از این هم گاهی مرخصی می‌گرفتم، اما بخش برنامه‌ریز مغزم به طور اتوماتیک چند تا کار بانکی و اداری عقب‌مونده و چند تا تماس تلفنی تاریخ گذشته و خلاصه کلی کار ریز و درشت، برای اون چند ساعت، در نظر می‌گرفت و مرخصی رو به دهنم زهر مار می‌کرد.

انرژی حاصل از این درنگ، یا به سبک بچه‌ها زندگی کردن، خیلی زیاد بود.

دیشب با خانومی کلی نتایج حاصل از این درنگ رو تحلیل و  بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم هر کدوم‌مون دست کم سه ماهی یه بار دکمه درنگ رو بزنیم و به زندگی ثابت کنیم که مسیرش رو تا اون جایی که بتونیم خودمون تعیین می‌کنیم و نمی‌ذاریم که به هر سمتی خواست ما رو هل بده و به هر سازی که خواست برقصونه.

نمی‌دونم شما هم همچین تجربه‌ای داشتین یا من اولین کاشفش بودم؛ اگه داشتین از تجربه‌تون بگین و اگه نداشتین حتمن تجربه‌اش کنین.