خاموشی قسمت اول: خانوادههای خاموش
توی بعضی خونوادهها حرف زدن برای حل مشکلات یک تابوئه. پدر، مادر، خواهرا و برادرا به بهانه ملاحظه سن پدر یا مادر، بیماری یکی از اعضای خونواده، شرایط بحرانی خونواده (از هر نظر) و هزاران دلیل واهی کوچیک و بزرگ، خواسته یا ناخواسته با هم حرف نمیزنن. منظورم اینه که حرفی نمیزنن که حلکننده مشکلات واقعیشون باشه؛ با هم سلام و علیک میکنن، سر سفره همدیگه میشینن، گاهی کمکی به هم میکنن؛ اما جرأت ندارن که از دلخوریهاشون، ترسهاشون یا نگرانیهاشون با هم حرف بزنن.
همچین خونوادهای هرگز نمیتونه قابل اتکا باشه یا کارکرد اجتماعی مناسبی داشته باشه. حرف زدن هم یه مهارت جمعیه که اگه توی جمعی تمرین نشه بعد از یه مدت دیگه تغییر دادن این عادت تقریبن غیرممکنه و اعضای همچین خونوادهای نمیتونن یا براشون خیلی سخته که حرف زدن با هم رو تمرین کنن.
نویسنده این وبلاگ من بیربطم، مرد، متأهل، 46 ساله.