هیچ دقت کردید توی ادبیات پارسی، دو واژه بخشش و گذشت، در خیلی جاها هم معنا هستن؛ و البته بخشش به معنای بخشیدن مال یا یک شیئ مادی هم به کار می‌ره؛ اما گذشت همیشه به معنای نادیده گرفتن خطا و اشتباه هست.

***

خانم اردیبهشتی پستی نوشتن با عنوان «زخم‌های کودکی» و به مطلب زیبا و ارزشمندی اشاره کردن؛ به طور خلاصه توی این یادداشت با اشاره به این که «زخم ها و دردهای کودکی گرچه فراموش میشند ولی اثرشون خیلی خیلی ماندگارتره.»؛ نتیجه‌گیری می‌شه که 1- «تا جایی که می‌شه خیلی خیلی باید مراقب رفتار و کردارمون در قبال فرزندانمون باشیم.» و 2- «اگه امروز احساس می‌کنیم قسمتی از روح‌مون مشکل داره، عصبی، افسرده، مضطرب یا خشمگین و ... هستیم بد نیست ریشه‌یابی‌اش کنیم … . از دست این خاطرات رها بشید. ببخشید و آزاد بشید.»

مفهوم کلی و به قول خارجکی ها concept اصلی بحث درست و دقیقه؛ اما توی نتیجه‌گیری دوم که تأکیدش روی بخشش هست، یک جور تناقض مفهومی یا شاید تفاوت فرهنگی وجود داره که توی بیشتر کامنت‌هایی هم که برای اون پست گذاشته شده بهش اشاره کردن. به طور مثال خانم مسافر این کامنت رو نوشتن: «این پست خیلی شعاریه! من خیلی زخم‌هامو می‌دونم کی و کجا به وجود اومدند ولی چه جوری رفع‌شون کنم؟ راهش چیه؟ گفتن اینکه پیدا کنید و ببخشید جواب من نیست. من راه حل می‌خوام.»

***

بیاید یه جور دیگه به قضیه نگاه کنیم، اگه کسی در حق ما رفتار بدی انجام بده، چه باید کرد؟ یا چه کار می‌شه کرد؟

1) توی برخی فرهنگ‌های قبیله‌ای، از قدیم انتقام، چشم در مقابل چشم، خون در مقابل خون، و ... یه هنجار یا عرف کاملن پذیرفته شده بوده و حتا رد و اثرش رو توی خیلی از مسائل اجتماعی و حقوقی کشورهای مختلف می‌شه پیدا کرد. که البته این نوع نگرش برای فردی که بهش باور داره، آرامش به ارمغان نمی‌آره.

2) محبت، (که شاید ریشه در فرهنگ مسحیت داشته باشه) به این معنی که با فرد خاطی یا مهاجم، نه تنها مقابله نکنیم یا انتقام نگیریم؛ بلکه بهش محبت کنیم. و شاید این جمله رو شنیده باشید که اگه کسی به یک طرف صورتت سیلی زد، طرف دیگه صورتت رو هم بیار جلو تا به اون هم سیلی بزنه، که در واقع نشون دهنده این طرز فکر هست.

3) بخشش، این روزها خیلی تبلیغ می‌شه و حتا توی خیلی از کتاب‌های روانشناسی هم مورد تأکید هست که برای آرامش روانی باید بخشید. نکات مثبت این نگرش، اینه که 1) انسانی هست و با اخلاق و وجدان سازگاره (بر خلاف نگرش‌های قبلی)، 2) کاملن یک روند درونی داره و به مسائل بیرونی متکی نیست (بر خلاف نگرش اول)؛ اما این نگرش مشکلاتی هم داره: 1) ریشه‌یابی مسائل روانی فرد آسون نیست. 2) اگه زیر نظر متخصص انجام نشه، مکانیزم روشنی برای دست‌یابی به آرامش برای هر فرد وجود نداره. (همین نکته دوم هست که در نگاه اول، «بخشیدن» رو «شعاری» جلوه می‌ده)

4) به نظر من یه روش دیگه‌ای هم توی برخورد ما با کسانی که در حق ما بدی کردن یا می‌کنن، می‌تونه وجود داشته باشه (که البته فقط نظر شخصی منه) و اون گذشت هست. به نظر من برای دست‌یابی به آرامش لازم نیست مسائل‌مون رو ریشه‌یابی کنیم و لازم نیست ببخشیم، فقط کافیه که بگذریم. یا به عبارت دیگه این که هر فرد باید بتونه با توسعه و اصلاح باورها و نگرش‌هاش توی زندگی، کاری کنه که زخم‌های دوران کودکی‌اش (و همچنین بزرگ‌سالی‌اش) کمتر باعث آزارش بشه.

***

توی دیدگاه 3 و 4 شاید یه تشابهی باشه و اون این که توی دیدگاه 3 هم روی رها کردن خیلی تأکید می‌شه؛ من هم در واقع منظورم از گذشتن، همون رها کردنه؛ یا به یه تعبیر دیگه بیخیال شدن و اهمیت ندادن.

***

مثال، ممکنه کسی توی بچگی به خاطر نمره پایین که توی درس ریاضی گرفته، یه سیلی خورده باشه، اون شخص توی بزرگ‌سالی نه درد اون سیلی رو به خاطر داره و نه جای انگشتای طرف روی صورتش مونده؛ اما اون حس حقارت یا کمبود اعتماد به نفس رو ممکنه در خودش حس کنه؛ اون چیزی که باید ترمیم بشه اون حس اعتماد به نفس هست. یعنی باید بتونه به هر شکل (مثلن این که اون قدر ریاضی‌اش رو تقویت کنه که خیالش راحت باشه) به خودش ثابت کنه که دیگه در موقعیتی نیست که آسیب پذیر باشه. یا حتا ممکنه به خودش یادآوری کنه که مهم نیست من چقدر ریاضی بلدم بلکه مهم اینه که سرجمع چیزایی که بلدم برای خودم قابل قبوله و با شأن اجتماعی که برای خودم می خوام مطابقت داره و ...

واقعیتش من کسی رو نمی بخشم! حتا همین روزها هم اگه کسی ازم عذرخواهی کنه، نمی بخشمش! بلکه بهش می گم: «مهم نیست، نیازی به عذرخواهی نیست» چون باورم بر اینه که این من هستم که به دیگران اجازه یا فرصت، دادم که با توهین کردن یا ضایع کردن حقم به من آسیب برسونن یا من رو برنجونن ... پس باید خودم باورهام یا رفتارم رو اصلاح کنم تا دیگه از نوع رفتار دیگران آسیب نبینم و نرنجم.

به نظر من عذرخواهی لازمه؛ اما صرفن اقرار به فهم اشتباه، از طرف فرد خاطی هست و هیچ مشکلی رو از کسی که آزار دیده یا حقش ضایع شده حل نمی‌کنه. یعنی عذرخواهی (اگه واقعی باشه) نشونه رشد شخصیت فرد خاطی هست و برای اون خوبه، نه برای کسی که مورد ظلم و آسیب قرار گرفته.

***

وقتی کسی نیزه‌ای به طرفت پرتاب می‌کنه، (این روزا این ماجرای نیزه پرونه خیلی رایجه)، چه کار می‌تونی بکنی؟ 1- تو هم خودت رو به نیزه مجهز کنی 2- یه سپر محکم تهیه کنی 3- جا خالی بدی 4- اون قدر رشد کنی که وقتی نیزه کسی بهت می‌خوره فقط مثل نیش پشه آزار کمی ببینی.

 

تا موقعی که آدم رشد نکرده، یا باید برای خودش به فکر نیزه و سپر باشه یا باید پیوسته مراقب باشه که به موقع جاخالی بده؛ اما اگه که رشد کنه (به لحاظ روانی) خود به خود رویین تن می‌شه و دیگه آسیب نمی‌بینه. از توهین و مسخره دیگران نمی‌رنجه و اگه مورد حمله فیزیکی کسی قرار گرفت، یا یه وسیله‌ای ازش دزدیدن یا کسی به ماشینش زد یا ...، اون قدر دچار حالت خشم یا اضطراب یا ترس نمیشه.

 

در واقع به باور من هر چه قدر که ظرفیت روحی‌مون بالا بره، کمتر آسیب می‌بینیم.

***

به نظرم مفهوم گذشت هم توی فرهنگ کهن ایرانی ریشه داره و البته شاید هم یه کمی به باورهای نیچه، نزدیک باشه.

به نظرم گذشتن، آسون‌تر و شدنی‌تر از بخشیدنه. تا نظر شما چی باشه.