آموزگار ادبیات نازنین من
سال سوم راهنمایی که بودم؛ معلم ادبیات عزیزی داشتیم که در دانشگاه مشغول به تحصیل بود و در کنار آن تدریس هم میکرد. مرد شریف و نازنینی بود و هست. بسیار بیشتر از یک معلم عادی برای کلاس وقت و انرژی میگذاشت؛ از جمله این که، هر هفته، دو یا چند موضوع را برای انشا تعیین میکرد، و جلسه بعد به غیر از این که انشای چند نفر داوطلب در کلاس خوانده میشد، انشاها را (که موظف بودیم روی برگه بنویسیم) جمع میکرد، به خانه میبرد و همه اشکلات املایی و ادبی را اصلاح میکرد و به ما برمیگرداند. کلاس ما حدود 30 نفر دانشآموز داشت و این روال بیشتر هفتهها ادامه داشت.
گاهی برایمان داستانی به نثر قدیم میخواند و از ما میخواست که آن داستان را به زبان پارسی امروزی برگردانیم و باز آن ماجرای اصلاح همه برگهها ادامه داشت و جالبتر این که کلاس ما تنها کلاسش نبود و قاعده کار، در کلاسهای دیگر هم به همین ترتیب بود.
گاهی داستانی را تا نیمه برایمان میخواند و از ما میخواست که ادامه داستان را هر طور که میتوانیم کامل کنیم.
در اواسط سال تحصیلی شروع کرد به برگزاری مسابقات ادبی، کتابهایی با عنوان برگزیده ی اشعار سنایی، برگزیده ی اشعار خاقانی و ... را معرفی میکرد؛ هر کس که مایل بود کتابها را تهیه میکرد و میخواند و از آنها امتحان میگرفت.
مسابقه نهایی را هم از مجموعه کتابهای معرفی شده، برگزار کرد و به برندگان مسابقه کتاب جایزه داد. یادم است در آن مسابقه دوم شدم و یک کلیات سعدی هدیه گرفتم که هنوز دارمش.
اهل فوتبال هم بود؛ مفصل با هم بازی میکردیم. ...
چند ماه پیش، معلم آزمایشگاه همان مدرسه که او هم مرد بسیار محترم و دوستداشتنی بود و هست و خانه ما را هم بلد بود، رفته بود دم منزل و شماره موبایل من را از برادرم گرفته بود. با من تماس گرفت و کلی ذوقزدهام کرد. پس از سلام و احوالپرسی، سراغ معلم ادبیاتم را گرفتم، در آن لحظه خبری از او نداشت جز این که هنوز مشغول به تدریس است، اما پرس و جو کرده بود و چند روز بعد، شماره موبایلش را برایم سمس کرد.
با معلم ادبیاتم تماس گرفتم، پس از این که نام فامیلیام را گفتم، اسم کوچکم را گفت و چند خاطره مشترک را یادآوری کرد! هفته بعدش برای کاری عازم تهران بود، در تهران با هم ملاقات کردیم، با هم شام خوردیم و چند ساعتی حرف زدیم و غرق لذت شدیم.
این معلم عزیز، شوق نوشتن را در من زنده کرد. تا همیشه از او سپاسگزارم.
نویسنده این وبلاگ من بیربطم، مرد، متأهل، 46 ساله.