تعادل بین کمالطلبی و دمغنیمتشمری کجاست؟
نمیدونم چرا وقتی از کسی میپرسی به نظرت خوشبختی چه مشخصاتی داره و چطوری میشه توصیفش کرد؛ همه امکانات و شرایط خوبی که همین الآن در اختیار داره رو فراموش میکنه و هیچکدوم رو به حساب نمیآره و دقیقن به اون مشخصات و ویژگیهایی اشاره میکنه که توی زندگی خودش در حال حاضر موجود نیست. آیا واقعن همه آدما این طوری هستن؟ خیلی از آدمای دور و بر من این طوری هستن، یعنی اصرار دارن خودشون و دیگران رو قانع کنن که خوشبخت نیستن.
شاید این ویژگی ناشی از کمالطلبی باشه؛ چون اگه کسی ادعا کنه الآن همه چیز خوب و عالیه، شاید این حس رو به همراه بیاره که دیگه لازم نیست برای بهتر شدن یا پیشرفت کردن یا حل مشکلات کاری انجام داد. ولی حس دائمی این که «من خوشبخت نیستم» هم به یه شکل دیگه، آدم رو به مرز ناامیدی میکشونه.
نمیدونم حد تعادلش کجاست، شما میدونید؟
نویسنده این وبلاگ من بیربطم، مرد، متأهل، 46 ساله.